از یه احوالپرسی ساده شروع میشه
مهم ترین دلیل برای اینکه از روانشناس و روانشناسی و روانپزشک و روانپزشکی بدم میاد اینه که معتقدم صلاح مملکت خویش خسروان دانند
مشورت خوبه
کسی که حالش بده باید بره پیش دکتر
ولی انتظار غیر منطقی و احمقانه ای ه که کسی که حال روحی ش بده اوضاع رو برات توصیف و تشریح کنه
علل و دلایل رو بررسی کنه و با نتیجه گیری نهایی تو رو در جریان اوضاع داغون ش قرار بده
غیر استاندارد ترین سوال اینه که بعد از این که یکی گفت خوب نیستم بگی: "چرا؟"
اگه به هر نحوی فهمیدی حالش بده لطفا نگو: "چرا؟ چی شده؟ چته؟"
دو حالت داره: یا طرف میدونه چه مرگشه یا نمی دونه
خب اونی که نمی دونه , نمی دونه.
خودشم نمیتونه کاری برای خودش انجام بده چه برسه به تو
و اونی که می دونه چشه اندک شعور و فهم و درایت رو داره که اگه میدونه علت بدحالی ش چیه رفعش کنه
پس اگه خیلی دلتون میخواد کمکش کنید و دلتون براش میسوزه یا دوستش دارین فقط بپرسید: "آیا کاری از دست من برمیاد؟"
اگه گفت نه! رها کردنش بهترین کار ممکنه که از دستتون برمیاد


مخاطب عزیز! ضمن عرض سلام و خیر مقدم! الان شما جزو حدوداً 200 انسان خوشبختی هستی که آدرس اینجا رو دارن. اینجا دفتر خاطرات هفتگی منه.