غربت!!!

بازم بهانه و گله و شکوه و شکایتام شروع شد
هفته ای دو تا امتحان و چهار تا تمرین تحویلی و دو تا آزمایشگاه انصاف نیست
سه تا میانترم قبل عاشورا تاسوعا و یکی بعدش هم نامردیه محضه!!!

چرا این قدر تحت فشاریم نمی دونم؟
به پیر به پیغمبر شریف دیگه شریف (آریامهر) چهل پنجاه سال پیش نیست

یه نمونه اش اینکه سوال امتحان میانترم استادمون اون موقع اینجا این بوده: طراحی سیستم ریزپردازنده موتورولا زمان امتحان چهار ساعت بعد از اولین کسی که ورقه اش رو داد

اما حالا چی؟ یه نفر تمرین مینویسه همه از روش کپی میکنن
یه نفر میره سر کلاس جزوه مینویسه همه شب امتحانی ازش جزوه میگیرن تازه نمره ی بهتری هم میگیرن
پروژه هارم میدن یکی براشون انجام میده
اوضاع اینجا این جوری باشه خدا به داد بقیه جاها برسه

دلم حسابی برای خونه تنگ شده
دیروز که داشتم برمیگشتم خوابگاه تو خیابونای تهران دنبال یه ماشین بودم که پلاکش 15 باشه
چه قدر غربت بده!!!

بدون شرح

PCB

آزمایشگاه مدار آنالوگ

آزمایشگاه مدار منطقی

جزوه ساختار کامپیوتر و ریز پردازنده

کشف یک دوست قدیمی به نام سهیلا

برو بخواب مگه درس نداری؟

soheila: !!!
آدم درس داشته باشه میخوابه؟؟؟

Nasrin: فردا دانشگاه نداری؟

Nasrin: گزارش کارو تا ساعت دوازده باید رو سایت درس آپلود کنیم
ولی هنوز ننوشتم

soheila:ساعت که 00:12 ه؟!!

Nasrin: سایت قسمت آپلودش خرابه خدارو شکر!!!!!!!!

soheila: چه شانسی آوردی

Nasrin: هیشکی ننوشته

soheila: حتما خودتون خراب کردین قسمت آپلود رو
من میدونم
عمدی بود ه

Nasrin: سهیلاااااااااااا من دلم برای مدرسه ابتداییم تنگ شده استقلال اگه اومدم تبریز یه بار حتما میرم
دوست دارم جایی که خوندن نوشتنو اونجا یاد گرفتم دوباره ببینم

soheila: استقلال؟؟؟

soheila: مدرسه ی ابتدایی ت استقلال بودش؟؟؟
!!!

Nasrin: اول و دوم اونجا بودم

soheila: واقعا؟؟؟
منم اونجا بودم
کل ابتدائی رو
!!
Nasrin: تعجب نکن من قبلا یه بار تعجب کردم که تو هم اونجا بودی

soheila: جدی؟؟؟
!!!!!!
من یادم نبود
تعجب کردم شدید

Nasrin: اول 2 و دوم 2 بودم معلم اول مشرقه محبوبی و دوم عصمت حسن پور بود

soheila: نهههههههههه
دوم تو یه کلاس بودیم یعنی؟؟؟

Nasrin: می تونی اسم چند تا از بچه ها رو بگی؟

soheila: نه
هیچکی یادم نیست اصلا

Nasrin: آرزو دادگر فکرکنم

Nasrin: آرزو قربانی عدل

soheila: یادمه این

Nasrin: کدومش؟

soheila: آرزو دادگر یادم ه

Nasrin: نسرین جعفر زاده

soheila: لیلا موثقی هم بود؟

Nasrin: نمی دونم

soheila: یادم نمیاد نسرین جعفرزاده رو

Nasrin: دو قلو هم داشتیم

soheila: پریا غیوری
اوهوم
آره یادم ه
دوقلوها رو میگم

Nasrin:سمانه شیخ الاسلامی دوست صمیمی من بود

Nasrin: من همیشه ردیف اول بودم

soheila: منم همیشه ردیف آخر بودم!!
چون قدم بلند بود
مریم دهقانپور هم داشتیم
دوست من بود
باباش هم دوست بابا بودش

Nasrin: بیشتر از این نمی تونم به مغزم فشار بیارم

soheila: ی دختری هم بودش
موهاش طلایی بود
اسمش یادم نمیاد

Nasrin: مبصر کلاس کی بود؟

soheila: همون بود
که موهاش طلایی و بلند بودش
یه دختر قد کوتاهی بود
خیلی هم لوس بود
وااوو
اصلا خیلی وقت بود فک نکرده بودم به این چیزا

Nasrin: سهیلا ما دوباره به هم رسیدیم

soheila:تو ابتدایی که دوست نبودیم
Nasrin: شاید هم بودیم

soheila: داشتم فک میکردم دنیا چقد کوچیک ه

Nasrin: من با همه دوست بودم

soheila: !!
منم بودم
ولی اصلا تصویری از تو ندارم
که تو ذهنم باشه

Nasrin: یادم نمیاد منم تصویری ندارم
عکس نداری از کلاس؟

soheila: به نظرم داشته باشم
شاید نداشته باشم
نگاه میکنم

Nasrin: منم دارم ولی تنهایی گرفتم

soheila: پریسا افشاری هم بودش به نظرم
اوهوم منم به احتمال زیاد تنهایی یا با دوستای صمیمی م گرفتم

Nasrin: چهارده سال پیش بود ولش کن یادم نمیاد

soheila: :))))
وااوو 14 سال پیش

Nasrin: یه سمیه هم بود که خاله یا عمه اش هم اونجا درس می خوند

soheila: آره پشت هاله ای از ابهام یادم میادش

Nasrin: عبدالهی یا عبدلی یا نمی دونم

soheila: به نظرم خاله اش همونی بودش که درسش خیلی ضعیف بود
چند بار افتاده بود

Nasrin: آره فکر کنم هستی بریم آرشیو مدرسه رو در بیاریم
میدن بهمون؟

soheila: کلا چند بار خونده بودش
نمیدونم
فک نکنم
من معلم اون دختره که هی افتاده بود شده بودم
قرار بود باهاش کار کنم درسا رو

Nasrin: یه صبا هم یادم میاد

soheila: یادمه هیچی یاد نمیگرفت
یه دختر تپلی هم بودش
خیلی گنده بود

Nasrin: صبا دندونش موقع سیب خوردن افتاد
یادته آسیا بشین می شینم بازی می کردیم؟

soheila: اوهوم
یادمه قشنگ

Nasrin: عمو زنجیر باف

soheila: تخم مرغ گندیده

Nasrin: گرگم به هوا

soheila: استب هوایی هم
تازه اون موقع از این حلقه های کمر مد بود
همه از اونا میگرفتن

Nasrin: دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده

فکر کنم شفته شد

بعد از چهار ماه دوباره دست به قابلمه شدم و صرفا جهت تمرین با برنج شروع کردم

ولی هر چه قدر فکر می کنم اصلا هیچ شباهتی به برنج نداره

برنج موجودی کوانتومیه حتی بعد از پخت ولی چیزی که من می بینم یه تابع پیوسته است
یاد خمیر شیرینی پزی می افتم وقتی بهش نگاه می کنم
هم اتاقی های محترم هم شفته بودنش رو تایید کردن و با حداکثر آرا تایید شد

قیافه ی درست و حسابی که نداره ولی مهم طعم و عطر برنج ایرانیه

* تا دقایقی دیگر والدین محترم و اقوام و آشنایان با خوندن این پست زنگ میزنن و ابراز هم دردی می کنن

* برنج مذکور روی گازه و من باید سریع برم آشپزخونه که یه وقت شفته پلو تبدیل به سوخته پلو نشه
* در ضمن یادم رفت بگم که ما ساعت هفت شام می خوریم

روح چنگیزخان

وقتی اول ترمه و احساس می کنی زیر کوله باری از درسا داری خفه میشی و فرصت هیچ کاری جز درس و درس و درس نداری
وقتی هفته ی بعد سه سری تمرین تحویلی و یه کوییز و دو تا پیش گزارش آزمایشگاه داری
وقتی صداهای استادا رو ضبط کردی و هنوز گوش نکردی که جزوه ات کامل بشه
وقتی جلسه اول میگن یه ماه دیگه پروژه دارین و یه ماه بعدش هم دوباره پروژه دارین

وقتی جلسه اول کلاس جبرانی میذارن که عقبیم!!!
وقتی واقعا حس خفه شدن بهت چیره میشه!!!

فقط این جمله آرومت می کنه که داداشت بگه:
اگه میدونستی چنگیز خان با سوزوندن کتاب های علمی چه قدر از بار درس هایی که قرار بوده بخونی کم کرده هر شب براش فاتحه می خوندی

تولد

با این که ما اردیبهشتی هستیم و اردیبهشتی ها رو خیلی دوست می داریم ولی...

مثل اینکه امروز روز تولد قمری منه!!!

جالبه خودمم یهو فهمیدم
بدجوری غافلگیر شدم

با این شرایط هیچ کس به طور مطلق اردیبهشتی نیست و می تونه متولد ماه مهر هم باشه

* نمی دونم چرا احساس می کنم متولد ماه مهر اسم یه فیلم عشقولانه بود!!!

مزاحم

استفاده از تلفن شعور میخواد که همه ندارن
بعد از بیست سال زندگی روی این کره خاکی که شش سالش صرف جواب دادن به مزاحمین تلفنی تلف شد هنوز نفهمیدم با این جور افراد چه جوری برخورد کنم؟

تو ولایت خودمون بودم میدادم پدر جان به تلفن جواب بده مشکل حل میشد

صبح بود حداقل دو تا همکلاسی و برادر دینی!!! از دانشگاه پیدا می کردیم

اینجا خوابگاه دختران می باشد خیر سرم آخه یازده شب من از کجا صدای مردونه بیارم؟

به یک عدد صدای مردانه نیازمندیم

آخه چرا هنوز نفهمیدم با این جور افراد چه جوری برخورد کنم؟ واقعا استفاده از تلفن شعور میخواد