اولین سوتی در دانشگاه
امروز اولین جلسه کلاس حل تمرین فیزیک بود و من و زهرا و حکیمه و یه پسر دیگه ۳ دقیقه تاخیر داشتیم غافل از اینکه کلاس تشکیل نمیشه بدو بدو در کلاسو باز کردیم و وارد شدیم و دیدیم همه (۳۱ پسر به اضافه ۱ دختر) با نظم و ترتیب نشستند و یه استاد هم اون جلو واستاده و چون همه ی استادا هم سن و سال خودمون هستند به این دیو سیرت شک نکردیم و دوباره غافل از خیانت و توطئه این نابه کاران نامرد اژدهاصفت دیوپیکر نامردم و دغلکار و مردم آزار و ...(دیگه من اینا رو بلدم) وارد کلاس شدیم قبل از این که بنشینیم این استاد قلابی و دروغین و ناراستکار دیو صفت اسممونو پرسید و با فامیلی هم راضی نمی شد (واستاده تو چشم من نگا می کنه میگه اسم کوچیکتون رو هم بگید فقط اسم کوچیک لطفا و سه چهار بار هم پرسید) سرکارمون گذاشته بود حالا ما سه تا دختر بودیم حداقل به اون پسره رحم می کرد
قیافه ما که دیدنی بود وقتی بعدا فهمیدیم سرکار بودیم اما اون پسره نفهمید و این برمی گرده به هوش دخترانه ما و فقط دنبال یه لنگه کفش بودم که بگم بچه مگه آزار داری؟ تو که خودت ورودی هستی چرا خودتو جای استاد جا می زنی؟
مخاطب عزیز! ضمن عرض سلام و خیر مقدم! الان شما جزو حدوداً 200 انسان خوشبختی هستی که آدرس اینجا رو دارن. اینجا دفتر خاطرات هفتگی منه.