دیگران
هر چند میدونم که هم مامان و بابام و هم هم اتاقیهام میان و اینا رو می خونن و هر چند دلم نمیخواست بهشون بگم ولی
گاهی لازمه لم بدی یه گوشه و جریان زندگیتو مرور کنی و به خودت بگی:
به سلامتی خودم که این همه تحمل داشتم...
بلوک۱۲
بلوک۱۳
بلوک۷
و
کماکان دارم دنبال هم اتاقی می گردم
دنبال یکی هستم که مثل خودم باشه مثل من فکر کنه مثل من هم نشد حداقل شبیه من باشه که باهاش کامل بشم نه این که دائم جنگ و دعوا و بحث کنیم.
خودمحور نیستم و منافع بقیه رو به منافع خودم ترجیح میدم البته تا جایی که آسیب نبینم .
کسی مثل من که کم می خوابه و کم می خوره و بیشتر سرش تو کتابه و خیلی اهل پارک و بازار و سینما و فیلم و موسیقی نیست چه جوری می تونه یکی رو که دائم می خوره و شب و روز و ناهار و شام نمیشناسه تحمل کنه؟ من که برای هیچ کلاسی غیبت و حتی یک دقیقه تاخیر هم ندارم چه جوری می تونم یه هم اتاقی رو که تا لنگ ظهر میخوابه و کلاسا رو دو در می کنه تحمل کنم؟
این دانشگاه و خوابگاه و امکانات سهم مردم هست و حق ندارم به خاطر خوش گذرانی خودم پنج ساله بشم دقیقا به همین دلیل کمتر از ۱۸ واحد بر نمی دارم
چند روز اول هر ترم به این نتیجه میرسم که بازم در مورد انتخاب هم اتاقی اشتباه کردم و مجبورم تا ترم بعد تحمل کنم
از وقتی اومدم خوابگاه نظرم راجع به ازدواج تغییر کرده
تغییر که چه عرض کنم کاملا عوض شده
ترجیح میدم تا آخر عمرم با پدر و مادرم زندگی کنم.
مخاطب عزیز! ضمن عرض سلام و خیر مقدم! الان شما جزو حدوداً 200 انسان خوشبختی هستی که آدرس اینجا رو دارن. اینجا دفتر خاطرات هفتگی منه.